شعر و ادب
بهترين ها را براي شما انتخاب كرده ايم


 
 
از دختر یکی از دوستام پرسیدم که وقتی بزرگ شدی میخوای چی کاره بشی؟

نگاهم کرد و گفت که میخواد رئیس جمهور بشه.
 
دوباره پرسیدم که اگه رئیس جمهور بشی اولین کاری که دوست داری انجام بدی چیه؟

 جواب داد:به مردم گرسنه و بی خانمان کمک میکنم.
 
بهش گفتم :نمیتونی منتظر بمونی که وقتی رئیس جمهور شدی این کار رو انجام بدی،میتونی از فردا بیای خونه ی من و چمن ها رو بزنی،درخت ها رو وجین کنی وپارکینگ رو جارو کنی. اونوقت من به تو حقوق میدم و تو رو میبرم جاهایی که بچه های فقیر هستن و تو میتونی این پول رو بدی بهشون تا برای غذا و خونه جدید خرج کنن.
 مستقیم توی چشمام نگاه کرد و گفت:چرا همون بچه های فقیر رو نمیبری خونه ت تا این کارها روانجام بدن و همون پول روبه خودشون بدی؟
 
با لبخند بهش نگاهی کردم و گفتم به دنیای سیاست خوش اومدی
 



ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

حافظ: تـنــم از واسـطــه دوری دلـبــر بـگـداخــــــت، جـانــم از آتــش مـهــر رخ جـانـانــه بسوخت.
فروغ فرخزاد: ای شب از رویای تو رنگین شده، سینه از عطر توام سنگین شده.
سهراب سپهری: دوست را زیر باران باید برد. عشق را زیر باران باید جست.
ترانه امروزی: دوست دختر من نازه، قلبش پر احساسه، عاشقش شدم تازه ...
رپ: دوستت دارم کثافت! لعنت به اون قیافت .

خدا از این به بعد رو بخیر کنه !!



ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است.

آرامگهت غرقه به زير آب است.

اينبار نه بيگانه که دشمن ز خود است.

صد ننگ به ما که روح تو بي تاب است

 




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

 
به تـــــاوان تمام ریشه هایش
درخـــــــت پیر باغی را بریدند
عجـب آنجاست آنهایی بریدند
که زیر سایه اش می آرمیدند



ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

ماجرای جالبی داره .

در کتاب « اصفهان زادگاه جمال و کمال» نوشته نعمت الله میرعظیمی*نشر گلها، اصفهان-۱۳۷۹

در بخش معرفی شعرای اصفهان، فردی را معرفی کرده است به نام حسین دودی.حسین دودی شاعری بوده است درویش مسلک و مردمی و ملبس به لباس طلاب و هنگامی که از ناملایمات اجتماعی شدیداً متاثر می شده، به میخوارگی می پرداخته است تا لحظاتی آرام گیرد. اما در این احوال و از بخت بد،همواره به چنگ گزمه و محتسب می افتاده و برای اجرای حد و ارشاد روح، سر و کارش با حاکم شرع یعنی آقا نجفی معروف بوده است. آقا نجفی همیشه حسین را با لحنی شیرین و دلچسب نصیحت می نموده و از اعمال مناهی منع می نموده است.یکروز پس از اجرای حد( شلاق) به او خلعتی نو می پوشاند تا تکدر خاطر وی محو شود. حسین دودی عبا را برداشته و یکراست به شرابخانه می رود و مست شده به دست گزمه گرفتار می شود.آقا نجفی به محکمه می آید و حسین را با لباس ژنده و می زده و شنگول می بیند و قبل از هر چیز سراغ عبای خلعتی را می گیرد. حسین پاسخ می دهد:

جامهء نو به می ِ کهنه نهادیم گرو

که می ِ کهنه مرا بهتر از این جامهء نو

زاهدا ! بر من درویش میندیش و برو

کِشتهء ما و تو معلوم شود وقت درو!

روز دیگر هم آقا نجفی می بیند که حسین دودی دو خم می زیر بغل دارد. دستور می دهد آنها را بشکنند تا حسین مرتکب معاصی نشود.حسین دودی هم اين شعر  را براي او مي خواند.

زاهدا من که خراباتی و مستم به تو چه؟

 ساغر و باده بود بر سر دستم به تو چه؟

 تو اگر گوشه ی محراب نشستی صنمی گفت چرا؟

 من اگر گوشه ی میخانه نشستم به تو چه؟

  آتش دوزخ  اگر قصد تو و ما بکند

تو که خشکی چه به من ، من که ترستم به تو چه؟

 تو که مشغول مناجات و دعـــائی چه به من

 من که شب تا به سحر يکسره مستم به تو چه؟

 




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور


 

از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند

پوشانده اندصبح تو را ابرهای تار
تنهابه این بهانه که بارانی ات کنند

ای گل گمان نکن به شب جشن می روی
شایدبه خاک مرده ای ارزانیت کنند

یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند


یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
شایدبهانه ایست که قربانی ات کنند



 




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

قفل

 

 

هیچکس قفل بدون کلید نمیسازد


بنابراین خدا مشکلات را بدون راه حل قرار نداده


پس با مشکلات خود ، با اعتماد به نفس بالا برخورد کنید . . .


 



ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

 
کـــاش هـــــر روز جُــمعــه بــــــــــــــود

آن وقـتــــ میتـــوانـستــــم ...

دلتنـــگــی هــایــم را ...

گــــردن ِ غُـــروبـــش بینـــدازم



تاریخ: یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

 

از قـــافیه ی قیافه ام معلوم است
بر روی زمین اضافه ام معلوم است
هــر روز دلــم بــهانه اش می گیرد
از دست دلم کلافه ام معلوم است

با قاف سخن قله بسازی هنر است
از چلچله ها چله بسازی هنر است
در  دوره ی  کافر شدن اهل قـــــلم
با نام خدا جمله بسازی هنر است

خاموشی من دمی صدا می خواهد
انــــدازه ی  آدمی نــوا   می خواهد
مــردم! به دل شکسته ام رحم کنید
بیــچاره دلـــم کمی خدا می خواهد



تاریخ: یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:گفتند نهان باید ؛ ما نیز نهان کردیم ,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند،گاهی پرستوها 

هم لباس مرغ عشق می پوشند،عاشق که شدی کوچ میکنند..




تاریخ: سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

گفتم ای جنگل پیر تازگی ها چه خبر؟

پوزخندی زد و گفت : هیچ ، کابوس تبر!!




تاریخ: سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:گفتم ای جنگل پیر تازگی ها چه خبر؟ ,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

پنجره را باز کن و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر؛

خوشبختانه باران ارث پدر هیچکس نیست ...!

هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی كردن و امرار معاش در صحرا میچراید ،
آهو میداند كه باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،
شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، كه میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..
مهم این نیست كه تو شیر باشی یا آهو ... ،
مهم اینست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن كنی..

در دنيا فقط 3 نفر هستند كه بدون هيچ چشمداشت و منتي و فقط به خاطر خودت خواسته هايت را بر طرف ميكنند، پدر و مادرت و نفر سومي كه خودت پيدايش ميكني، مواظب باش كه از دستش ندهي و بدان كه تو هم براي او نفر سوم خواهي بود..

 




تاریخ: سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:مهم این نیست كه تو شیر باشی یا آهو,,,,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

 

پدر، دستهایت را دوست دارم؛

دستهایت بوی خدا، بوی امید، بوی عشق میدهند...




تاریخ: سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

 

 

خاصیت دنیاست،

که در اوج داشتن و خوشبختی

دلهره ی  از دست دادن  پر رنگ تر است ...




تاریخ: سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:خاصيت دنيا,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

 

bt1vtxpm2krwdsh9zfiw.jpg

غنچه از خواب پرید.. و گلی تازه به دنیا آمد..

 خار خندید و به گل گفت سلام، و جوابی نشنید..

خار رنجید ولی هیچ نگفت..ساعتی چند گذشت..

 گل چه زیبا شده بود..دست بی رحمی آمد نزدیک..

 گل سراسیمه ز وحشت افسرد..لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید..

خار با شبنمی از خواب پرید..گل صمیمانه به او گفت سلام..




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

گرگها هرگز گریه نمیکنند!! اما گاهی چنان عرصه زندگی برایشان تنگ میشود که بر

فراز بلندترین قله کوه میروند و دردناک ترین زوزه ها را میکشند..




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

 روزگاريست همه عرض بدن می خواهند

همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند

ديو هستند ولی مثل پری مي پوشند

گرگ هايی که لباس پدری مي پوشند

آنچه ديدند به مقياس نظرمي سنجند

عشق ها را همه با دور کمر مي سنجند

خوب طبيعيست که يک روزه به پايان برسد

عشق هايی که سر پيچ خيابان برسد...




تاریخ: سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:روزگاريست همه عرض بدن می خواهند,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

ایـــمــان دارم....

کــه قشنـگـتــرین عشــق

نگــاه مهــربـــان خــداونـــد بـه بنـدگـانـش اســت . . .

زنـــدگــی را بـــه
او بســــپار . . .

و مطـمئـــن بـــاش که تــا وقتـــی کــه پشتــت بــه خـــدا گــرم اســت

تمـــام هــراس هـــای دنیـــا خـنـــده دار اســت ...




تاریخ: سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:خدا,خداوند, نگاه ,مهربان,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 127
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 140
بازدید ماه : 127
بازدید کل : 43660
تعداد مطالب : 325
تعداد نظرات : 176
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



استخاره آنلاین با قرآن کریم