شعر و ادب
بهترين ها را براي شما انتخاب كرده ايم

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

وبلاگم!

کنج خلوتیه برای گفتن های سربسته

برای گفتن اینکه نگفته هایی هست

به هیچ کس نمی توانم بگویم

هیچ کس!

باور کردنی نیست در این دنیای شلوغ از آدم

حتی یک نفر هم ندارم که به او بگویم

دردم چیست ...




تاریخ: پنج شنبه 24 بهمن 1392برچسب:وبلاگم!,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

با تشکر از مسئولین که باعث شدن با یه سری از کشورهای غیرمتعهد و بی مسئولیت آشنا بشیم:
-توگو (فحش نیست)
-ترینیداد و توباگو (اینم فحش نیست)
-زامبیا
-گابون :|
-اریتره
-موریس
-لسوتو :|
-گینه بیسائو (با گینه باسائو اشتباه نشود)

------------------------

 




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ

ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ

ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ

ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ

ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ

ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ

ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ

ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ

ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ

ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ

ﺧﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻫﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ

ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﻭﺣﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ

ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ

ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 7 بهمن 1392برچسب:,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

فقیر به دنبال شادی ثروتمند

پولدار به دنبال ارامش زندگی فقیر است

کودک به دنبال آزادی بزرگتر

بزرگتر به دنبال سادگی کودک است
 
پیر به دنبال قدرت جوان
 
جوان در پی تجربه سالمند است
 
آنان كه رفته اند در آرزوی بازگشت
 
آنان كه مانده اند در دل رويای رفتن دارند



ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

صدای هیاهوکف و دست زدن بلند است.

گفتم اینجا چه خبر است؟گفت داریم اصلاحات می کنیم.

گفتم چه چیزی را؟گفت نام مجتمع را آیدین نام قشنگی است.بهتر از نامهای لطف :صفا و صداقت است.

اینها جای خود را به مد و رنگ داده اند.

صدای شهید خاموش شده است و همه می دانند که تنها شهید انسان خوبی بوده است
جبهه محل تفریح و گردش شده است.نگاه کرده بر اروند:بهمن شیر و کارون.ایثار را به تمسخر و وحدت را به نشانه گرفته­اند

امروز دیگر نان تنوری جای خود را به نان فانتزی داده است.بجای آش:دسر و ژله می خورند و با پیتزا و ساندویچ قیافه می گیرند و پز می دهند

بجای سلام Helloمی گویند و بجای الحمدلله و شکرلله مرسي



ادامه مطلب...
تاریخ: شنبه 28 دی 1392برچسب:,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

serfan
 



تاریخ: شنبه 28 دی 1392برچسب:,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد


گاه می اندیشم...

چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم

همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران

وخدایی که زلال تر از باران است





نگران چی هستی؟

گاهی  خدا   درها و پنجره ها را قفل میکنه

زیباست اگر فکر کنی بیرون طوفانه

و خدا

میخواد از تو محافظت کنه

پس بخند


 



تاریخ: سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:گاه می اندیشم ,,,,,,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

زندگی رسم خوشایندی است .

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ  و پرشی دارد اندازه عشق

زندگی مجذور اینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما

زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست

سهراب سپهری

 




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

 

ای که میگوی مسلمان باش و می خواری مکن  

ای که خود گفتی مکن می خوارگی ،اری مکن 

هرچه میخواهی بگو یا هرچه میخواهی بکن ،اما ریا کاری مکن 

می بخور منبر بسوزان ،مردم آزاری مکن 

مردمان را غرق اندوهی که خود داری مکن

خود گرفتاری و مردم را گرفتار ،گرفتاری مکن

گر نمی خواهد پریشان باشد ،اصراری مکن

من خوشم، شادم نمی خواهم، جز این کاری کنم

من نمی خواهم بجای خوش بودن ،زاری کنم

سر خوشم ،تا مهربانی در دلم ،جاری کنم

زاهدا خوش باش و خندان , پیش ما زاری مکن

می بخور منبر بسوزان مردم آزاری مکن




تاریخ: چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:می بخور منبر بسوزان مردم آزاری مکن,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

بـه گـرد کعبـه می گـردی پریشان کـه وی خود را در آنجا کرده پنهان

 اگــر در کعبــه می گـــردد نمـایـان

پس بگرد تا بگردی بگرد تا بگردی

در اینجا باده مینوشی ، در آنجا خرقه می پوشی ، عجب بیهوده میکوشی در اینجا مـــــردم آزاری ، در آنجا از گنـــــــــــــه عاری ، عجب بیهوده پنداری در اینجــا همـــدم و همسایــــه ات در رنــج و بیمــاری تو آنجا در پی یاری چــه پنـــداری کجــــا وی از تـــو می خواهـد چنین کــاری چه پیغــامـــی که جــز بــا یــک زبــــان گفتـــن نمی داند! چه ســلطانی که جــز در خـــانـــه اش خفتــن نمی داند! چه دیداری که جز دینار و درهم از شما سفتن نمی داند! به دنبال چه می گردی که حیرانی  خـرد گم کرده ای شاید نمی دانی! اميد از جــــان خـــود سیری کـــه خـــامـــوشی نمی گیـــری لبت را چون لبــــان فرخی دوزند! تو را در آتش اندیشه ات سوزند! هــــــــزاران فتنـــــــه انگیـــــــزند! تــــو را بـــر سر در میخانه آویزند




تاریخ: چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:بـه گـرد کعبـه می گـردی پریشان کـه وی خود را در آنجا کرده پنهان 2 اگــر در کعبــه می گـــردد نمـایـان 2 پس بگرد تا بگردی بگرد تا بگردی 2 در اینجا باده مینوشی ، در آنجا خرقه می پوشی ، عجب بیهوده میکوشی در اینجا مـــــردم آزاری ، در آنجا از گنـــــــــــــه عاری ، عجب بیهوده پنداری در اینجــا همـــدم و همسایــــه ات در رنــج و بیمــاری تو آنجا در پی یاری چــه پنـــداری کجــــا وی از تـــو می خواهـد چنین کــاری چه پیغــامـــی که جــز بــا یــک زبــــان گفتـــن نمی داند! چه ســلطانی که جــز در خـــانـــه اش خفتــن نمی داند! چه دیداری که جز دینار و درهم از شما سفتن نمی داند! به دنبال چه می گردی که حیرانی خـرد گم کرده ای شاید نمی دانی! همـــای از جــــان خـــود سیری کـــه خـــامـــوشی نمی گیـــری لبت را چون لبــــان فرخی دوزند! تو را در آتش اندیشه ات سوزند! هــــــــزاران فتنـــــــه انگیـــــــزند! تــــو را بـــر سر در میخانه آویزند,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

 هرقدرکه درخاک ننوشیدم ازین باده ی صافی بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی جزساغرو میخانه و ساقی نشناسم بر پایه ی پیمانه و شادیست اساسم گر همچو همای از عطش عشق بسوزم از آتش دوزخ نهراسم نهراسم

ساقی از این عالم واهی رهایم کن 

نمی خواهم در این عالم بمانم 

بیا از این تن آلوده و غمگین جدایم کن 

تو را اینجا به صدها رنگ می جویند

تو را با حیله و نیرنگ می جویند

تو را با نیزه ها در جنگ می جویند

تو را اینجا به گرد سنگ می جویند

تو جان می بخشی و اینجا به فتوای تو می گیرند جان از ما

نمی دانم کیم من، آدمم روحم خدایم یا که شیطانم تو با خود آشنایم کن 

اگر روح خداوندی دمیده در روان آدم و حواست 

پس ای مردم

 خدا اینجاست خدا در قلب انسان هاست

 به خود آی تا که دریابی خدا در خویشتن پیداست

همای از دست این عالم پر پرواز خود بگشود و در خورشید و آتش سوخت

 خداوندا (بسوزانم)  همایم کن نمی خواهم در این عالم بمانم

بیا از این تن آلوده و غمگین جدایم کن ، جدایم کن 




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

احساسم کودک است

به او نخندید   تازه پا گرفته

هنوز اول راه است

خودش به زمین می خورد

خودش آهسته بر می خیزد

آهسته می گرید

اهسته اشک هایش را پاک می کند

و من به او افتخار می کنم 

با تمام کودکی اش... 

 

 




تاریخ: سه شنبه 28 آبان 1392برچسب:احساسم کودک است ,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

ارسالي از طرف دوست و همكار عزيزم جناب  آقاي سيد حسن سادات

از کمیته تفحص مفقودین با منزل شهید تماس گرفتند .
خانمی گوشی را برداشت.
مثل همه موارد قبلی با اشتیاق گفتند که بعد از بیست وچندسال انتظار ، پیکر شهید پیدا شده و تا آخر هفته آن را تحویلشان می دهند.
برخلاف تمام موارد قبلی ، آن طرف خط ، خانم فقط یک جمله گفت :حالا نه. می شود پیکر شهید را هفته آینده بیاورید ؟
آقا جا خورد اما به روی خودش نیاورد. قبول کرد.
گذشت .
روز موعود رسید. به سر کوچه که رسیدند دیدند همه جا چراغانی شده. وارد کوچه شدند.دیدند انگار درخانه شهید مراسم جشنی برپاست.
در زدند کسی منتظر آنها نبود چون گویی هیچ کس نمی دانست قرار است چه اتفاقی بیافتد. مقدمه چینی کردند صدای ناله همه جا را گرفت مجلس جشن که حالا معلوم شد مجلس عروسی دختر شهید است به مجلس عزا تبدیل شد تنها کسی که منتظر آن تابوت بود همان عروس مجلس بود.
خودش خواسته بود که پدرش درمجلس عروسی اش حاضر شود به عمد آمدنش را به تأخیر انداخت. عروس گفت تابوت را به داخل اتاق بیاورید. خواست که اتاق را خالی کنند. فقط مادر و دامادبمانند و همرزم پدرش.
همه رفتند.
گفت در تابوت را باز کنید. باز کرد.
گفت: استخوان دست پدرم را به من نشان بده. نشان داد.
استخوان را در دست گرفت و روی سرش گذاشت و رو به داماد با حالت ضجه گفت: ببین!ببین این مرد که می بینی پدر من است. نگاه نکن که الان دراز کش است روزی یلی بوده برای خودش . ببین این دستِ پدرمن است که روی سرم هست. نکندروزی با خودت بگویی که همسرم پدر ندارد.




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

حروم اون پدر معتادیه که واسه خرج خودش دخترشو میده دست هرکس....

images?q=tbn:ANd9GcQKcf5BeFvOIVpXkq5DeqL


حروم 3 هزار میلیاردیه که نمیفهمم چه جوری از گلوشون میره پایین...
images?q=tbn:ANd9GcTiVPm1vh1yA6Mt7ERIqEy

حروم پدر معتادیه که دختر 3 سالشو واسه یک میلیون میفروشه
npx4ww72u7t12dq38x3.jpeg

حروم یعنی وزن سیری مونو با ترازوی یه گرسنه بکشیم


2801592224212986133190120361602620611580

حروم اون صاحب خانه ایه که اگه اجاره اش یه روز دیر بشه اساس ما میره تو خیابون...
images?q=tbn:ANd9GcTpBON2b-Xrs6OfvfZLb-_

حروم یعنی دل شکستن یه دل شکسته...

z7jhi5wzi1b9tjxtxkja.jpeg


حروم دست مزد اون فوتبالیسته که یه ساعتش قدرتمام دارایی های یه خانوادست...

images?q=tbn:ANd9GcSQUzcDtKUXPIppBtGImnB


حروم اونایی هستن که باعث شرمندگی پدر میشند....

images?q=tbn:ANd9GcQVzBpd6tArs7IAs8BkMug


حروم آیینه بقل ماشینیه که اگه بشکنه پولش قدر دیه منه....

1056169_222.jpg


حروم اون آمپولیه که هرکدومش 2میلیون پولشه.

images?q=tbn:ANd9GcT6dKl3yQATOwjcIPGrTsW


حروم اون حاجیه که رفته مکه واسه خودنمایی کلی پرده میزنه ...

jz7iod1gfgc7oi70bvqq.jpg


حروم اون مسئوله که باید همچین بلایی سر بچه اش بیاد تا به فکر اصلاح باشه...


rryl6jq5njyrfcv4h0uc.jpg





به خدا حرومه حروم ....

 
اگه قبول داری پيغام بزار شاید یه مسئولی کسی درک کرد....
 




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

یه روز گاو پاهاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه
کشاورز دامپزشک میاره ..
دامپزشک میگه :
" اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش وایسته گاو رو بکشید "
گوسفند اینو میشنوه و میره پیش گاو میگه :
" بلند شو بلند شو "
گاو هیچ حرکتی نمیکنه ...
روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه :
" بلند شو بلند شو رو پات بایست "
باز گاو هر کاری میکنه نمیتونه وایسته رو پاش
روز سوم دوباره گوسفند میره میگه :
" سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه و نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی "
گاو با هزار زور پا میشه ....
صبح روزبعد کشاورز میره در طویله و میبینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر میگرده میگه :
" گاو رو پاش وایساده ! جشن میگیریم ... گوسفند رو قربوني كنيد ... "

نتیجه اخلاقی :  خودتون رو نخود هر آشی نکنید !



ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

"فتح هند افتخاری نبود برای من ، دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند ، اگر به دنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم؛ که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود."

 

سخن نادر شاه پس از فتح هندوستان :



تاریخ: یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:سخن نادر شاه پس از فتح هندوستان,,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای! جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
 
صحبت از پژمردن یک برگ نیست وای! جنگل را بیابان می کنند دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند



ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

خداوند متعال به حضرت موسي عليه السلام وحي فرمود:
 
اي موسي :  شش چيز در شش موضع قرار دارد و مردم در شش چيز ديگر به دنبال آن مي گردند و هرگز به آن نمي رسند.
 اول –  من راحتي را در بهشت قرار دادم و مردم در دنيا به دنبال آن هستند.
دوم- من علم را در گرسنگي قرار دادم و مردم در سيري بدنبال آن هستند.
سوم- من عزّت را در نماز شب قرار دادم و مردم در ابواب سلاطين بدنبال آن هستند.
چهارم- من بلندي و رفعت و درجه را در تواضع قرار دادم و مردم در تكبّر بدنبال آن هستند.
پنجم- من اجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم و مردم در قيل و قال بدنبال آن هستند.
ششم- من بي نيازي را در قناعت قرار دادم و مردم در زيادي مال و ملك بدنبال آن هستند.  
 



ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

http://www.naabrestaurant.com/ghazaye_rouh/wp-content/uploads/2008/10/1337033464_a3a68ef729_b.jpg


زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد

 

 
اول:ه
 

 

 مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد .
 

او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!


دوم:ه
مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی .
گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟!

سوم:ه
کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای ؟
کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت :
تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟!!


چهارم:ه
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد .
گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.


گفت من که غرق خواهش دنیا هستم  چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست
تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

 



تاریخ: دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:جواب تکان دهنده !!!؟؟؟,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

بر سر مزرعه سبز فلک باغبانی به مترسک ميگفت دل تو چوبین است

و ندانست که با زخم زبان دل چوب هم میشکند

 

گاهی باید بعضی احساسارو بذاری تو خونه سالمندان دلت

اینقدر بهشون بی توجهی کنی تا بمیرن


به سلامتی اونایی که از هر انگشتشون چندتا هنر میریزه

میرنجونن    میسوزونن     میشکنن    له میکنن




حکایت من حکایت ماهی تنگ شکسته ای که روی زمین دل دل میزنه

حکایت تو حکایت پسرک شیطون تیرکمون به دستی که نفساشو شماره میکنه



تنهاییمو کسی شریک نیست مطمئن باش دست احتیاج به سمت تو که هیچ

به سمت خودمم دراز نمیکنم شاید تنهایی هام از تنهایی دق کنه

 

یاد گرفتم انسان مدرنی باشم هربار که دلتنگ میشم جای بغض واشک

تنها به این جمله اکتفا کنم که هوای بد این روزا آدمو افسرده میکنه




خستم اما تحمل میکنم

خدا روزگارت با من و احساسم بد تا کرد


 



قلب عزیز لطفا خفه شو تو همه کارها دخالت نکن همون که خون پمپاژ میکني کافیه

اگرم خسته شدی اجباری نیست به کار هروقت دلت خواست دیگه کار نکن

و بالاخره حرف آخر: هرکی درکش بیشتر

دردش بیشتر




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

آدما واسه هم "سنگ تموم"میذارن

اما نه وقتی بینشون هستی

وقتی میون خاک خوابیدی"سنگ تموم"رو میذارن و میرن

 

بعضیا هستن بی غذا دوماه دووم میارم بی آب یه هفته

بی هوا چند دقیقه اما.......بی وجدان خیلی

 

"خاکی" "خاکی" ام

چنان زمینم زدن که باید تا آخر عمر خودمو بتکونم

 

ما خودمون سرزمین عجایبیم

واسه ما آلیس تعریف میکنی؟

 

فیلم مسخره ای به نام"زندگی"

با بازیگر مزخرفی به نام"من"

از کارگردان خوبی مثل"خدا"بعید بود

 

این روزا هرکی میگه دوستت دارم خندم میگیره

بی اراده میگم تو دیگه چی میخوای؟

 

دخترا شیطنت خاص خودشونو دارن برچسب هرزگی بر لبخندهاشون نزن

به سلامتی دخترای کشورم که خنده واسشون حروم شده

 


چه سرنوشت غم انگیزی که کرم ابریشم

تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود

 


دیروز پینوکیو آدم شد امروز آدما پینوکیو

من از عاقبت مادربزرگ میترسم که شنل قرمزی گرگ بشه

 

 

دیگران میپرسن بیداری؟آره بی"دار"م

چون اگه"دار"ی داشتم یا قالی زندگیم رو خودم میبافتم

یا زندگیم رو به"دار"می آویختم

خلاصه بی"دار"بی"دار"م




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

بیا آخرین شاهکارت را ببین مجسمه ای با چشمان باز

خیره به دور دست شاید شرق شاید غرب

مبهوت یک شکست

مغلوب یک اتفاق

مصلوب یک عشق

مفعول یک تاوان

خرده هایش را باد میبرد و او فقط خاطره هایش را محکم بغل گرفته

بیا آخرین شاهکارت را ببین مجسمه ای ساخته ای به نام من




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

ramazan

روزی با یکی از افراد که به صورت ظاهر ، چهره‌ی مقدس مآبانه داشت درباره‌ی ظهور امام زمان(عج)، صحبت می کردیم از جمله‌ به ایشان گفتم ما باید مردم را به یاد امام زمان(عج) بیندازیم و برای فرج آن حضرت دعا کنیم.

او دست خود را روی گلویش نهاد و گفت: امام زمان بیاید و سرما را بزند؟(العیاذ بالله) من خیلی دل‌شکسته شدم و بغض گلویم را گرفت و با حالت گریه به منزل رفتم و در مظلومیت امام زمان(عج) اشک زیادی ریختم و حتی غذا هم نتوانستم بخورم.

تا اینکه تقریبا بین خواب و بیداری امام زمان(عج) را در حالی که محزون بودند دیدم، درهمان  حال آن حضرت سه مرتبه(درباره جمله ای که آن شخص گفته بود که آقا بیاید و سر مارا بزند) فرمودند:

«تهمتم می زنند،تهمتم می زنند،تهمتم می زنند»

 
آه که چقدر باید ما بی معرفت و دور از حقیقت باشیم و درباره‌ی امام مهربانی که خداوند به او لقب رحمه للعالمین (رحمت است برای جهانیان) (در حدیث معتبر لوح حضرت زهرا(س) خداوند به امام عصر(عج) لقب رحمه العالمین داده است) داده است این طور حرف بزنیم و موجب دوری مردم از آن حضرت و ترساندن آنان از ظهور مقدسش گردیم و در نتیجه حق را زیر پا گذاشته و ظالم به آل محمد(ص) و مستحق لعنتی شویم که در زیارت عاشورا می گوییم:«اللهم العن اول ظالم…» یعنی خدایا اولین کسی که حق محمد و آل محمد را زیر پا گذاشت و آخرین افرادی که تا این لحظه چنین کرده اند را لعنت کن. زیرا وقتی آن بزرگوار را این چنین خونریز و بی رحم معرفی کردیم از آخرین کسانی هستیم که به حق آن حضرت ظلم نموده و سزاوار لعنت و نفرین مومنین و خاندان عصمت(ع) خواهیم شد.

به نقل از کتاب راهی بسوی نور




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد


در تفحص شهدا ،دفتر چه یادداشت یک شهید شانزده ساله پیدا شد که گناهان هر روزش را در آن یادداشت کرده بود.

گناهان یک روز او عبارتند از:

*سجده نماز ظهر طولانی نبود

 *زیاد خندیدم

*هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد...


                                     



تاریخ: شنبه 20 مهر 1392برچسب:گناهان,شهيد16 ساله,شهيد, فوتبال,,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

 

سعي كن خودت، خودت را بسازي

وگر نه ديگران به تو شكل ميدهند

 




تاریخ: شنبه 16 شهريور 1392برچسب:خوسازي, سعي كن خودت خودت را بسازي,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
و دریایى غرق نمی کند "موسى" را
کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند
اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
ولی خدا نخواهد
نمی توانند....
او که یگانه تکیه گاه من و توست !
پس:

به "تدبیرش" اعتماد کن

به "حکمتش" دل بسپار

به او "توکل" کن

و به سمت او "قدمی بردار"

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی




تاریخ: شنبه 5 مرداد 1392برچسب: آمدنش به سوى خود را به تماشا ,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

پسرک و دخترک مشغول بازی بودند...

پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.

پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !

دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد...!

اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد... 

آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد  ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده ...!!!

نتیجه داستان :

عذاب وجدان همیشه متعلق به كسی است كه صادق نیست اما آرامش سهم كسی است كه صادق است...

لذت دنیا متعلق به كسی نیست كه با آدم صادق زندگی می كند بلکه آرامش دنیا سهم كسی است كه با وجدان صادق زندگی میكند...




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

مــــــــــــــــــــــــادر...

دندانم شکست ...

برای سنگ ریزه ای که...


در خوراکم بود !

دردم گرفت ...

نه برای دندانم !

          برای کم سو شدن

                             چشمان مادرم ....!

 



تاریخ: شنبه 22 تير 1392برچسب:مادر,"مادر", چشم مادر, چشمان مادر, كم سو شدن,,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

 

 

اس ام اس تبریک ماه مبارک رمضان

 

روزه یعنی نفس خود پاک کن

قلب ابلیس درونت چاک کن

راه پرواز است سوی آسمان 

ماه گردیدن بسان عاشقان

التماس دعا




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 194
بازدید دیروز : 180
بازدید هفته : 651
بازدید ماه : 638
بازدید کل : 44171
تعداد مطالب : 325
تعداد نظرات : 176
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



استخاره آنلاین با قرآن کریم